خواب دیدم قیامت شده است.
...هرقومی را داخل چالهای عظیم انداخته و بر سرهر چاله نگهبانانی گرز به دست گمارده بودند الا چاله ی ایرانیان.
خود را به عبید زاکانی رساندم و پرسیدم: «
عبید این چه حکایت است که بر ما ایرانی ها اعتماد کرده نگهبان نگماردهاند؟»
بقیه ادامه مطلب